اندیشه هرایل و تباری شده عشق
بازیچه هر خلاف کاری شده عشق
حافظ تو عروج را گفتی و من
دیدم چه دروغ شاخداری شده عشق
قطار زندگی با ریتم خاصی می گذرد آرام آرام چشمانتان خسته می شود و به خواب ابدی می روید و تازه بخود می آییدکه ایا بار سفری که به همراه داردکافی است یا که باید با دست خالی و شرمنده به نزد حق تعالی روید
قلب عاشق خدا هرگز زنگاری به نام غم و غصه را پذیرا نیست چون آنقدر عشق الله در آن موج می زند و هیچ غم و غصه ای جرات نمی کند قدم به سرزمین قلب عاشق خدا گذارد تنها زمانی غم در دل عاشق خدا لانه می کند که به دلیلی معشوقش الله او را پذیرا نشود آن زمان است که سراسر قلب عاشق خدا را زنگاری از غم و اندوه می پوشاند که هیچ چیزی جز توجه معشوقش الله نمی تواند قلبش را از آن زنگار پاک نماید .
حسی که عاشق خدا به خالقش الله دارد آنقدر شیرین و مقدس غیر وصف است که تنها عاشق خدا حلاوت و شیرینی آن حس را درک می کند و طالبش هست
عاشق خدا ز شوق دیدار معشوق شود آواره
کوی و برزن گردد وزعشق معشوق شود بیچاره
هر که سر راه خود بیند گیرد سراغ معشوق
در ره عشق معشوق خود را فنا سازد آن عاشق
ف.فتحی
اگر فرشته های زمینی مانند فرشتگان آسمانی دو بال ندارنی در عوض دو دست مهربان دارند که در همه حال به سوی نیازمندان دراز می شود تا دستانشان با مهربانی و گرمای خاصی دست همنوع نیازمندی را گیرد و دست نوازش بر سر دلشکسته ای کشد و آنها را دلداری دهد و سعی کند گره مشکلاتشان را بگشاید.
خدایا به این فرشته ای زمینی اجری شایسته و توانی قوی ده تا که بیشتر به دیگران محبت و توجه و دستگیری نمایند.
جرا به طناب پوسیده زندگی چنگ زده اید و از همه اتفا قات دور و برتان غافلید تا که ببینید بنده خدایی گرسنه سر بر بالین می نهد و ما اضافه های غذایمان را در سطل اشغال می ریزیم و. به فکر آن گرسنگان نیستیم چون هرگز فرصت نداشتیم در طول زندگی به این بیچارگان فکر کنیم مبلغ ناچیزی کمک کنیم تا که خدایمان از ما راضی و خشنود شود چررررررررررررا
توپي سفيد و صورتي اينجا در اين غــــــزل
هي غلت مي خورد، همه ي مردم محــــــل
فرياد مي زنند: کجا توپ مي رود؟
و بين بچه ها سر آن مي شود جــــــدل
آن وقت مي رسد سر بيتي که کودکي
با چوبدست مي کند آن توپ را بغـــــــل
«من پا ندارم و تو بدردم نمي خوري
اما بيا و دوست من باش لا اقــــــل
باباي من اگر چه فقير است، بد که نيست
چون قول داده پاي مرا ميکند عمــــــل
مي گريد و مي افتدش از دست توپ و بعد
جا مي خورد به قهقه ي مردم محــــــل
اين توپ پله پله مي افتد ز بيت هام
و مثل بغض مي ترکد گوشه ي غــــــزل
با مرتکب شدن معصیت بار گناهانمان را سنگینتر می کنیم و و در آخرت شرمنده خدای مهربان می شویم چون گناه کردن خلاء بزرگی بین خالق و مخلوق بوجود می آورد که این فاصله را هیچ چیزی نمی تواند پر کند.
هیچ عشقی مقدستر از عشق به معشوقم الله را نمی خواهم تنها عشق الله است که قلبم را سرشار از مهر و محبت می کند و چشمه های مهر و محبت معشوقم خدا است که سرزمین قلبم را آبیاری می کند و مرا روز به روز مشتاق عشقم به خدایم می کند تا که هر چه زودتر به سویش پر کشم و تا ابد در کنار معبودم به آرامش رسم.